درود فراوان برایل مقتدر وغیور بویراحمد,جمله ای را جناب نویسنده عنوان فرمودندکه ایل بویراحمد از هیچ کسی اطاعت وتبعیت نکردند,نشان از روحیه آزادگی ومردانگی این ایل بزرگ در جنوب کشوربوده وهست…مردان بویراحمد از هیچ وقایع وحوادثی گریز نداشتندتا پای ناموس وشرافت وانسانیت درمیان بود..درپایان در مورد تاریخ ایل بویراحمد نقصان فراوان است چرا که آنهمه رشادت در چندکتاب نه بلکه در دفترجاودانه تاریخ پرشکوه این آب وخاک میبایست ثبت وضبط شود,,به امیدآنکه پژوهشگران,محققان ومطلعین تاریخ بویراحمد حماسه های ایلمان را بردفتر روزگاربنگارند
نقدی بر کتاب اوضاع سیاسی، اجتماعی ایل بویراحمد
ستار صدری کتابی با عنوان اوضاع سیاسی اجتماعی ایل بویراحمد بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۴۲ در سال ۱۳۹۵ منتشر نموده که در این کتاب به تاریخچه مختصری از ایل بویراحمد، جغرافیای تاریخی شهرستان بویراحمد و مهمترین تحولات سیاسی – اجتماعی بویراحمد در فاصله سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۴۲ پرداخته است.
مهر دنا/ هادی ضرغامپور– ستار صدری کتابی با عنوان اوضاع سیاسی اجتماعی ایل بویراحمد بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۴۲ در سال ۱۳۹۵ منتشر نموده که در این کتاب به تاریخچه مختصری از ایل بویراحمد، جغرافیای تاریخی شهرستان بویراحمد و مهمترین تحولات سیاسی – اجتماعی بویراحمد در فاصله سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۴۲ پرداخته است.
تاریخ علم است و علم روشن می کند که گذشته ی یک ملت چه بوده است. تاریخ داستان حقیقی تلخ و شیرین زندگی یک ملت است. کتاب «اوضاع سیاسی اجتماعی ایل بویراحمد بین سالهای ۱۳۰۴ تا۱۳۴۲» را مطالعه نمودم. این کتاب در مجموع عنوان تاریخ ندارد و رونویسی شده از نوشتار کسانی است که نسبت به ایل بویراحمد کینه توزی و دشمنی دیرینه داشته و دارند. لذا با توجه به اطلاعات دقیقی که از اوضاع مخصوصاً گذشته بویراحمد دارم به همین سبب ضروری دانستم که اشکالات و اشتباهات نویسنده را که در لابلای کتاب جستجو کردم با رعایت ادب به حضور پژوهشگران تاریخ این خطه و همچنین نویسنده این کتاب تقدیم نماییم که انشاء الله در چاپ بعدی اقدام به اصلاح نمایند.
در صفحه ۷۸ این کتاب آمده است که سرلشکر شیبانی با لشکر ۱۲ هزار نفری با عده ای چریک قشقایی به سرکردگی «ناصر خان قشقائی کوهمره ای» و ایلات خمسه برای سرکوبی و تسلیم مبارزین عازم بویراحمد شدند. اولاًتعداد لشکر، ۱۲ هزار نفر نبود و کمتر بود و همه می دانیم که ایل قشقایی نیمی از سرزمین جغرافیایی جنوب کشور را در تصرف دارد، در این مطلب نویسنده نام ناصر خان را با پسوند کوهمره ای آورده است که جای تأسف دارد که نویسنده واقف نیست که این مرد بزرگ و این خاندان، خود و اجدادش به ترتیب ایلخان بزرگ قشقایی بوده اند و هر ایرانی اصیل و حتی فراتر از ایران هم او و نیاکانش را می شناسند. عنوان این شخص هم ناصر خان قشقایی است. و اگر مولف ادعا دارد که در منابع مورد استفاده اینطور نوشته شده چرا خود حرمت را رعایت نکرده است؟
مولف در صفحه ۷۷-۷۶ نوشته است که اکرم ژاندرام وارد ایل آقائی شد؛ اولاً جای شرمندگی است که نویسنده کتاب تاریخ بعد از ۳۰ سال خدمت آنهم در آموزش و پرورش هنوز تفاوت های ایل، تیره و طایفه و جایگاه آنها را از هم منفک نکرده و هرکدام را به جای یکدیگر آن هم در یک کتاب تاریخی به کار می برند. متأسفانه در قرن بیست و یکم، نوشته های بعضی مردم عام هم در این زمینه دقیقا مانند این بخش از کتاب است و حتی در پوسترهای بستگان و کسان متوفای خود بجای تیره یا طایفه، ایل می نویسند و کسی نیست که سئوال کند اگر تیره و طایفه شما ایل است پس ایل بویراحمد چه جایگاهی دارد.
اما خوشبختانه تاریخ ایلات ششگانه استان، توسط اشخاص اهل قلم و مولفین اهل علم حتی غیر بومیها تحلیل و تثبیت شده است و خدشه دار نمی شود.
در صفحه ۷۷ به مرگ اکرم اشاره شده و آمده است که قبل از اینکه اکرم مرتکب خلافی شود؛ میر غلام شاه قاسمی او را می کشد اما مولف در زمینه بهانه واقعی میرغلام توضیحی نداده است . توضیح نداده که میر غلام تفنگش را هم می برد. ننوشته است که در اثر ظلم و ستم مأمورین، تعصب و غرورش اجازه نداد که بی تفاوت باشد. اما نوشته که حاجی خان یکی دیگر از مأمورین دولت را هم می کشد و رفیق خود را مسلح می کند و آلت تناسلی او را هم می برد. موضوع سندیت ندارد دور ازواقعیت است اگر بنا بود افراد نظامی که باید حافظ مال و جان و ناموس و شرف افراد مملکت باشند خود در اندیشه تجاوز به حقوق مردم باشند، حکومت زودتر از انتظار ما فرو پاشی می شد . این قصه ای بیش نیست چنانچه اصراری بر واقعیت آن دارید ، جنایتی پلشت و غیر انسانی برای آیندگان است و اما آغا ایمور اله میدانی یکی از کدخدایان تیره آقائی از ایل بویراحمد بوده و اقتدارش، شجاعتش، تفنگ پرفشنگش بیشتر سوار و نفوذش هم افزون تر از میر غلام بود. اگر چنین جسارتی را از اکرم ژاندارم یا حاجی خان مشاهده کرده بود اگر ماهی می شدند به اقیانوس میرفتند و یاستاره می شدند به آسمان میرفتند شخصاً به استثنای بریدن دستگاه تناسلی که ذکر نموده اید از آنها انتقام می گرفت.
همکار گرامی در قاموس زندگی ایل ما چنین حرکتی از سوی مأموری چه کشوری و چه لشکری مشاهده نشد و معمولاً جسارت چنین حرکتی را نداشتند . منکر نیستیم که مأمورین گهگاهی هم مرتکب تظلم می شدند ولی چنین جسارتی سابقه ندارد.
تصمیم اردوکشی رضاشاه به ایل قشقایی و ایل بویراحمد فراتر از این بود که از استان کرمان بقول شما با اردو دوازده هزار نفری با تمام تجهیزات و امکانات آنروز به فرماندهی سرلشکر ژاندارم حبیب اله خان شیبانی برای انتقام و خونخواهی دو مأمور دولت اینهمه فجایع و هزینه را متحمل شود و این غیر قابل باور است.
اولین درگیری با ایل قشقایی در پل خان مرودشت صورت گرفت. بعد از کشت و کشتار آنگاه به بویراحمد حمله کرد و در تنگ تامرادی درس عبرت به شیبانی داده شد.
نوشتار مولف در این زمینه برای لوس کردن مبارزات حق طلبانه این دیار بوده است به پژوهشگران تاریخ استان اگر کتاب کهنه سرباز تألیف سرهنگ مصور رحمانی آجودان سرلشکر شیبانی را مطالعه نمایند متوجه می شوند که چقدر نوشتار حاضر چقدر با واقعیت فاصله دارد.
در صفحه ۷۷ کتاب به درگیری در بلندیهای نوکک و بین نیرویی بفرماندهی یاور کاظم خان و نیروهای بویراحمدی به رهبری کی لهراس و میر غلام اشاره شده است که با استحضار آنانی که علاقمند به مطالعه داستانهای حقیقی ملت خود هستند می رساند، این نیروی ارتشی از بهبهان به مقصد شیراز در حرکت بود و هیچگونه مأموریتی در این مسیر نداشت، کی لهراس و میر غلام و تعدادی نیرو در آن حوالی مهمان بودند.
مردم محل به پاسگاه گزارش کردند، فرمانده پاسگاه محل احساس خطر نمود و با علامت آینه و با استفاده از نور خورشید (علامت رمز ارتش)، از ستون اعزامی، کمک خواست که محاصره هستیم بلافاصله نیرو، تغییر جهت داد و به کمک پاسگاه از جاده اصلی منحرف شد و کشت و کشتار آغاز شد.
مولف کتاب مورد نقد در نوشتار حاضر نوشته است که نیروهای بویراحمدی ها تحت رهبری لهراس و میر غلام این جنگ را آغاز کردند. اما واقعیت این است که در طول تاریخ ایل بزرگ بویراحمدی و دیگر ایلات، مردم هیچ احدی را به عنوان رهبر به جز خوانین نمی پذیرفتند و تحمل اطاعت از هیچ طایفه و یا خاندانی را به عنوان رهبر نداشتند.
این دو نفر مرد شجاع و دلیر سمت فرماندهی داشتند نه رهبری. در کتاب بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایل بویراحمد آمده است که لهراسب بدست یکی از نیروهای خودی کشته شد و منظور مولف باید کی خداکرم فرزند کی میر احمد باشد. کی خدا کرم عمه زاده خوانین بویراحمد است که برای دیدار با خان دائی به سرچنار رفته بود همراه آقای عبدالله خان ضرغام پور از مسیر روستای کره امام زاده بی بی زهرا خاتون راهی سی سخت بود، میزبان خادم امامزاده بود. کی خداکرم وضو گرفت، همراه خان وارد صحن حرم شد؛ کی خدا کرم بدون مقدمه قرآن را در صحن حرم برداشت و بوسید و سوگند یاد کرد و اظهار داشت: «دائی به این کلام اله مجید قتل لهراسب به دست من انجام نگرفت و نقشی در این حادثه نداشتم ولی برای دفاع و گرفتن تأمین و نجات جان خود و همرزمانم این اتهام را پذیرفتم. لهراسب بدست یک سرباز مجروح و کشته شد، من و کی فرج اله مظفری عیناً شاهد ماجرا بودیم».
آنچه در صفحه ۸۰ تحت عنوان موضع گرفتن بویراحمدیها و استتار بدن خود با چرم گاو برای سینه خیز رفتن هم آمده است؛ صحت ندارد. بویراحمدیها در جایگاه قدرت موضع گرفته بودند، شب، پیش قراولان لشکر که با مکان شیبانی یک منزل فاصله داشت که در حادثه شول غلامحسین خان بود با عده ای تفنگچی زبده از جمله لهراسب به مقصد مصاف با نیروهای مجهز به سلاح مدرن آمدند، شبیخون زدند و موفق شدند …
در ص ۸۴ آمده است: «اشتغال عشایر به جمع آوری سلاح و غنیمت که علیرغم تلاش لهراسب، قبل از اتمام کار نظامیان صورت می گرفت و نیز تلاش بیشتر نظامیان محصور در تنگ بویژه فوج نادری، باعث شد تا سرانجام راهی به بیرون از تنگ گشوده شده و باقیمانده نیز با مشکلات فراوان به فهلیان بازگردند و از آنجا مجروحان را به شیراز منتقل نمایند». سنگر خوانین مشرف به صحنه نبرد بود طبل امان و تسلیم اردو نواخته می شد «بویراحمدیها متوجه نبودند هدف از نواختن طبل چیست، به نبرد ادامه می دادند…» اما باید گفت که خوانین و کدخدایان با مشاورین بیسواد ولی دانا و کاردان خویش مصلحت دیدند که لهراسب، مرد شکست ناپذیر که فرماندهی یک فوج از نیروهای محلی را به عهده داشت احضار شود. کی نصیر تامرادی و کی راه علی قایدگیوی ، برای آوردن لهراسب انتخاب شدند و هر دو راهی میدان نبرد شدند. شیوه تیراندازی لهراسب مشخص بود که در کدام نقطه حضور دارد.
پیک بلافاصله خود را به جایگاه لهراسب رسانید و اظهار نمود خوانین شما را احضار کرده اند. به همراه پیک نزد کدخدایان که در مکان دیگری استتار نموده بودند آمد و دست جمعی به مقر خوانین رفتند در یک جمله از ایشان خواستند افسران، درجه داران و سربازان اکثراً زن و فرزند دارند، ما در این جنگ فعلاً پیروز هستیم، تمام سلاح را متصرف شده ایم، مصلحت است راه را باز کنید تا باقی مانده سربازها از تنگه خارج شوند. کی لهراس اظهار داشت که چشم، اما وقتی مار را کشتی فراموش نکنید سرش را هم باید له کنی. گفتند حرف شما درست است ولی چاره ای نیست .
مولف در صفحه ۸۵ می نویسد: « قشون بختیاری طی سه روز به کهگیلویه وارد شد و در مرز ممسنی (منطقه امیر ایوب) مستقر گردید. با استقرار اردوی دولتی تحت فرماندهی سرداراسعد، امامقلی از قلعه نوگک، سرلشکر شیبانی از ساخلوی نظامی فلهیان و شکرالله خان و سرتیپ خان از بویراحمد احضار گردیدند. امامقلی خان و شکرالله خان حاضر شدند ولی سرتیپ خان …..در آن جلسه حاضر نشد تا اینکه خودش بعدها تسلیم شد و به تهران اعزام گردید» اولاً کهگیلویه با مسیر اردو خیلی فاصله دارد اردو از مسیر شهرکرد و فلارد با اختیارات تام وارد بویراحمد شدند. سردار اسعد سمت وزارت جنگ کشور را داشت و به علت اصرار و خواهش از رضاشاه برای جلوگیری از ادامه جنگ و خونریزی این مسئولیت را به عهده گرفت. شب اول در منطقه ای به نام گزدون پاتاوه مستقر شدند. بویراحمدیها به اردو شبیخون زدند.
لابهمن برادر کی نصیر و آقا گودرز یکی از فرماندهان قشون بختیاری از هر دو گروه کشته شدند. فردای آن شب توافق برای مذاکره و آتش بس اعلام شد. سردار جنگ با شکر الله خان در منطقه ای به نام گریوه ده شیخ پاتاوه با شکر اله خان ضرغام الدوله ملاقات نمود و تأمین و اطمینان شاه را به او ابلاغ نمود و گفت تا من زنده هستم شما مشکلی ندارید و بقول خود وفا کرد و همینطور هم شد و شکر اله خان از راه سمیرم عازم تهران شد. بلافاصله نیروی کمکی کی لهراس رسید، منتهی شکر اله خان از مرز بویراحمد خارج شده بود. سرتیپ خان و غلامحسین خان تسلیم نشدند و تصمیم خود را منوط به روشن شدن وضعیت شکراله خان نمودند. ورود خان بویراحمد به پایتخت به اطلاع شاه رسید شاه خیلی عصبانی بود ملاقات حضوری به شکر اله خان نداد اما بازداشت هم نشد و دستور داد مورد احترام قرار بگیرد ولی تحت نظر باشد. بعد از مدتی شکراله خان اقداماتی برای آمدن سرتیپ خان و غلامحسین خان انجام داد غلامحسین به تهران نرفت و شخصاً آغاسیف اله شجاعی با عده ای از سوارانش محرمانه سرتیپ خان را تا سمیرم همراهی کردند از آنجا با ماشین راهی تهران شد. البته عده ای محدود از بویراحمدیها بصورت محرمانه، داوطلبانه با پیشنهاد و گرفتن امتیازاتی از دولت جهت کشتن یا دستگیری سرتیپ خان طرحی ارائه دادند که بیشتر جنبه مادی داشت و دولت موافقت نمود. ولی با اقدام آغا سیف اله نافرجام ماند.
مولف آورده است که در سال ۱۳۲۰ که بر اثر وقوع جنگ جهانی و ضعف دولت مرکزی و سقوط رضاخان سران ایلات تل خسرو را غارت کردند، درحالی که خوانین جملگی در تهران تحت نظر بودند.
همچنین در صفحه ۱۱۱ عاجزانه از مردم واقع بین تقاضا نموده است که « …هرگز وقوع این قبیل حوادث جانکاه را که انسانهای بی گناهی در آن جان باختند و اموال فراوانی را که حاصل دست رنج و زحمت طاقت فرسای صاحبان آن بود به ناحق به یغما می رفت، به حساب مردم دلیر و شجاع و غیرتمند بویراحمد نگذارند ، بلکه این واقعیت مهم را همواره مد نظر داشته باشند که عشایر این خطه قهرمان خیز، همانند سایر نیروهای عشایر میهن اسلامی مان پیوسته در یک مثلث شوم خان، شاه ، بیگانه گرفتار بوده و … » که اولا باید شرایط زمانی و مکانی و اقتضائات زمان را در تالیف اثر خود به کار می گرفت که این مورد در نوشتن تاریخ مهم و تاثیر گذار است. ثانیا مولف در زمانی که اثر درباره آن تالیف شده، کودک بوده و تجربه شخصی هم از آن زمان ندارد که بتواند در منابع سره را از ناسره جدا نماید.
در همان صفحه مولف آورده است که معلمی به نام صیادی مورد بی مهری خوانین قرار گرفته که براساس تحقیقات صورت گرفته از زمان سلطنت رضا شاه تا اوایل سلطنت محمدرضا، معلمی به این نام در سی سخت نداشته ایم.
هر حکومت ایالتی یا ولایتی یکی از وظایفش، مخالفت با مزدوری برای اجنبی ها و مخالفین حکومتش است. مخالفین شخصی به نام مرحوم صابری سی سختی در سال ۱۳۴۲ بر علیه وی توطئه ای طراحی کردند. شرح ماجرا از این قرار است که نامبرده در سالهای قبل از انقلاب سفید؛ طبق معمول آن زمان نامه ای به خسروخان بویراحمدی می نویسد و در غائله جنوب- یا صحیح تر شورش جنوب- فردی بنام خسرو خان را به عبداله خان تبدیل می کند که گزارش آن به مقامات می رسد و صحت این گزارش تایید می شود. به همین استناد صابری سی سختی در دادگاه (زمان جنگ شیراز) به همین اتهام محکوم به اعدام می شود. عده ای از کسان وی به آقای بهمن بیگی متوسل می شوند و ایشان را نجات میدهند. در روز محاکمه برای دفاع از خودش نیز منکر آنهمه محبت های عبدالله خان شد، مجبور بود تقیه کند و خود را مخالف و مورد آزار و اذیت مأمورین خان معرفی نماید. عده ای این ادعا یا دفاع را بزرگ جلوه دادند و بعد از پیروزی دولت در شورش بر علیه عبدالله خان آن را منتشر کردند. این مرد بسیار شریف و مورد احترام بود و از اول اشتغالش از حقوق و مزایای خوانین برخودار بود. چند سال در ضرغام آباد و سرچنار همراه ایل بویراحمد ییلاق و قشلاق کرده و بچه های عشایری اطراف طایفه ایلخان را باسواد نمود . شکی نیست در آن زمان ارتش از اینگونه افراد استفاده می کرد. اینجانب افتخار شاگردی کلاس اول و دوم او را داشتم ریاضی و فارسی و علم الاشیاء و قرآن تدریس می کرد و در این رشته ها تسلط کامل داشت.
ادامه دارد…
برچسب ها :ایل بویراحمد ، سایت خبری و تحلیلی مهر دنا ، مهر دنا ، هادی ضرغامپور
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
درود بر جناب آقای هادی خان ضرغامپور.الحق که جناب ضرغامپور خود سخن ور و مورخ ی بی نظیر بخصوص در حوزه استان کهگیلویه و بویراحمد و جنوب کشور میباشند. چرا که خود تاریخ سراسر تلاطم این حوزه را با پوست و گوشت لمس کرده و خود و خانواده و ایل تبار ش سراسر رشادت و دلیرمردی بوده و هستند .و تاریخ این استان را رقم زدند. وجا دارد مورخین و کسانی که در زمینه تاریخ دستی بر قلم دارند از اطلاعات ، تجربیات و مطالعات ایشان استفاده ببرند. موفق و پیروز باشید.
خان خان خان…دوره خات خانی تموم. شده برادر…. ما در بویراحمد خان نداشتیم بلکه ظالمانی منفعت طلب داشتیم که تمام امکانات در اختیار خود و خانوادشون بود…
خان را بختیاریها داشتند که تمام مردم ایلشان را باسواد کردن و به جایگاه رساندن..
جنابعالی نه ب منفعتته اینجور حرف میزنی
خان های ما قدرت و صلابت به بویراحمد بخشیدند از جمله عبدالله خان ضرغمپور که کلانتر جنوب بودند
خان و کدخدایانه ما ظلم و ستم پذیر نبودند
بلکه با تش سرخ جوابگو و در صورت نیاز با پنبه سر میبریدند
زنده باد نامشان و یادشان تمامی کدخدایان و خان های بویراحمد
شما بگید مگه تاریخ بویراحمد بجز دلاوری ها،شجاعت ها،تدبیرها و مردمداری خوانینش چیز دیگری هم داشته؟!!
روحشان شاد
روح کلانتر جنوب عبدالله خان ضرغامپور شاد..
درود بر هادی خان ضراغامپور بزرگ مردی از بویراحمد که نام ونشان واصالت بویراحمد هستن تازه خدمتشون بودم بغض گلوم روگرفت وقتی نگاه توچهرشون کردم یادی ازپدر مرحموم کردن که به نقل از پدر بزرگوارشون عبدالله خان ضرغامپور گفته بودن که به بودن این شخص درکنارم افتخارم میکنم .خدارحمتشون کنه
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 6 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 6