حکایت دو کودک کار یاسوجی که دلشان برای “پدر” تنگ شده است امروز اولین روز کاسبی امیرحسین و مریم بود میگویند امشب به خانه میرویم اگر فایده داشت تا زمان رهایی بابا به همین کار ادامه میدهیم تا مادر در نبود پدر سختی زیاد متحمل نشود و احساس تنهایی نکند.