ایستاده در طوفان

مهر دنا/ صادق پناهی نسب نوشت: منطقه خاورمیانه حلقه اتصالی است میان سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا. علاوه بر جایگاه مهم و تأثیرگذار خاورمیانه، وجود گسترده شاهراه‌های بین‌المللی در این منطقه موجب طمع بیش از پیش قدرت‌های بین‌المللی جهت نفوذ در آن شده است. تنگه بسفر و داردانل در ترکیه، کانال سوئز در مصر،

کد خبر : 11932
تاریخ انتشار : یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۸ - ۲:۱۱

مهر دنا/ صادق پناهی نسب نوشت: منطقه خاورمیانه حلقه اتصالی است میان سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا. علاوه بر جایگاه مهم و تأثیرگذار خاورمیانه، وجود گسترده شاهراه‌های بین‌المللی در این منطقه موجب طمع بیش از پیش قدرت‌های بین‌المللی جهت نفوذ در آن شده است.

تنگه بسفر و داردانل در ترکیه، کانال سوئز در مصر، تنگه هرمز در ایران، باب المندب در یمن، خلیج‌فارس، خلیج عدن و…بسان بخشی از اهمیت راهبردی این منطقه محسوب می‌شوند.

شاه‌کلید خاورمیانه را می‌توان در نداشتن سامان سیاسی خلاصه نمود. شروع هزاره سوم برای مردم منطقه چندان خوش‌یمن نبود چراکه ما شاهد فصل جدیدی از ساختارهای آنارشیستی هستیم.

در این راستا ناپایداری ترتیبات امنیتی، تصاعد منازعات داخلی، معمای امنیت و مداخله قدرت‌های بزرگ در خاورمیانه این منطقه را به محیطی آنارشیست و تنش‌زا تبدیل نموده است.

مداخله کشورهای فرا منطقه‌ای در سیاست‌های خاورمیانه توازن قوا را به سمت ناپایداری سوق داده است. اما چرا خاورمیانه مرکز توجه قرار گرفت؟ و اینکه با کدامین استدلال خاورمیانه به نقطه راهبردی برای آمریکا تبدیل شد؟ حضور آمریکا به‌عنوان یک بازیگر فعال فرا منطقه در خاورمیانه با دو هدف انجام شد.

هدف اول تجزیه شدن خاورمیانه با طرح نظریه‌پرداز و استاد بازنشسته دانشگاه پرینستون یعنی برنارد لوئیس بود. در این طرح کشورهای مهم و ثروتمند خاورمیانه هرکدام بر اساس شاخص‌های نژادی، زبانی و منطقه‌ای به چند کشور تقسیم می‌شدند.

آمریکا جهت اجرای این طرح حمله به عراق و افغانستان را به کمک قدرت رسانه‌ها با توجیه کلاهک هسته‌ای و خطر دفع تروریسم بعد از اتفاقات یازده سپتامبر آغاز کرد. اما این جنگ‌ها برای آمریکا تبدیل به جنگ‌های فرسایشی شدند تا جایی که کمپین انتخاباتی اوباما در سال ۲۰۰۸ یکی از شعارهای خود را خارج کردن نظامیان آمریکایی از عراق و افغانستان انتخاب کرد.

نتیجه ندادن طرح اول یعنی تجزیه و شروع بهار عربی یا بیداری اسلامی در منطقه منجر به پیاده شدن طرح دوم گردید یعنی درهم کوبیدن با کمک داعش. شکل‌گیری و حضور داعش در منطقه منجر به شروع دوباره وضعیت آنارشیستی و به محاق رفتن امنیت بود در چنین فضایی کشورهایی که احساس خطر و تهدید می‌کنند از طریق موازنه سازی درون‌گرا یعنی تقویت و افزایش توانایی‌های خود یا از طریق موازنه سازی برون‌گرا یعنی کمک گرفتن از دیگر کشورها به مقابله با برهم زننده توازن برمی‌خیزند.

به دلیل ناتوانی در دولت سازی و ملت‌سازی، تکثر هویت‌های قومی، مذهبی و نژاد و همچنین عدم آمادگی کشورهای عراق و سوریه با چنین پدیده‌ای ( داعش) عملاً موازنه سازی درون‌گرا امکان‌ناپذیر بود. اما در بعد برون‌گرایی گسل‌های قومی، فرهنگی و مذهبی نیز در منطقه باعث شده که هرکدام از کشورها، دیگری را برای خود تهدید بدانند، تنها کشور قابل‌اتکا را ایران تشخیص دادند و با دعوت رسمی دولت‌های سوریه و عراق، جمهوری اسلامی ایران با فرماندهی سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی وارد نبرد با داعش گردید.

هر دو سناریو یعنی طرح تجزیه و درهم کوبیدن را سردار سلیمانی نقش بر آب کرد. ایشان در مقابل دو جبهه قرار داشتند؛ آمریکا و تروریست‌ها. به‌نوعی می‌توان گفت وی همان ایستاده در طوفان خاورمیانه بودند که با اقدامات خود معادلات منطقه‌ای آمریکا و استراتژی‌های سیاست خارجی ترامپ را با شکست مواجه کرد. بنابراین ترامپ از سر استیصال دست به کنشگری زد. کشورها کنشگرانی خردمند هستند؛ یعنی آن‌ها قادر به اتخاذ راهبردهای درستی هستند که چشم‌انداز و امید بقای آنان را بیشینه می‌سازد. البته، ممکن است که رهبران آن‌ها گاهی دچار سوء محاسبه شوند و ازاین‌رو، برخی از مواقع مرتکب اشتباهات بزرگی می‌شوند. به نظرم کاری که ترامپ با ترور سردار سلیمانی انجام داد همان خطای محاسباتی بود چراکه اولاً شخصیتی را هدف قرارداد که از محبوبیت بالایی در بدنه جامعه و ساختار برخوردار بود ثانیه نفر اول خط مقدم مبارزه با تروریست را ترور کرد.

ترامپ با این ترور دو هدف داشت اولاً رهایی از مخمصه استیضاح ثانیاً حضور پرقدرت در انتخابات ۲۰۲۰ و از آن به‌عنوان برگ برنده استفاده کردن. اما به علت این‌که این حرکت با پیامدهای اجتماعی گسترده‌ای همراه بوده چه در داخل ایران و چه بیرون از مرزها و در نگاه مردم ایران علاوه بر بعد دینی و ایدئولوژی، غرور ملی را خدشه‌دار کرده.

قطع به‌یقین جمهوری اسلامی ایران باید پاسخی قاطع در زمان و مکان مناسب به این حرکت دهد. امروز افکار عمومی جامعه ایران فضا را جهت دادن پاسخ فراهم کرده‌اند. اینکه واکنش ایران در چه سطح و در چه بازه زمانی باشد را باید به متخصصان حوزه خود واگذار کنیم.

اما نوع و گستره پاسخ ایران در انتخابات آمریکا و آینده منطقه خاورمیانه بی‌تأثیر نخواهد. هرچند معتقدم که جبهه مقاومت امروز به یک مکتب تبدیل‌شده و وارد فاز نهادگرایی در کشورهای منطقه گردیده. که نقطه ثقل نهادگرایی را می‌توان تأکید بر نقش نهادها به‌عنوان یک متغیر مستقل در شکل دادن به فرآیندها و نتایج کنش‌های فردی و جمعی و پدیده‌های سیاسی و اجتماعی دانست.

در چنین شرایطی دیگر به فرد وابسته نیست. در آخر می‌توان گفت که دنیا در پی آن است که نظم نوین جدیدی را طراحی کند. نظم نوینی که از تک‌قطبی و دوقطبی بودن خارج می‌شود و ما با چندین قطب قدرت در عرصه جهانی و بین‌المللی مواجهیم.

انتهای پیام/

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.